سفارش تبلیغ
صبا ویژن
میوه دانش، با کردار نیک چیده می شود نه باگفتار نیک . [امام علی علیه السلام]
اندیشه برتر
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» حقیقت عصمت

درباره ى  «حقیقت عصمت» اجمال سخن اینکه: عصمت در مورد پیراستگى از گناه درجه ى والاى تقوا است و هر نوع ماهیتى که براى تقوا تصور شود به صورت کامل در عصمت موجود است، هرگاه تقوا را یک نیروى درونى و یک حالت نفسانى بیندیشیم که انسان را از بسیارى از گناهان باز مى دارد، باید «عصمت» را نیز به همان نحو ترسیم کنیم و آن را یک نیروى باطنى و درونى بدانیم که فرد معصوم را از ارتکاب گناه به صورت مطلق، بلکه از اندیشه درباره ى آن باز مى دارد، و از این جهت محققان «عصمت» را به صورت یاد شده ى در زیر تعریف مى کنند:

«قُوَّةٌ تَمْنَعُ الإِنْسانَ عَنِ اقْتِرافِ المَعصِیَةِ وَالوُقُوعِ فِى الخَطاء».( [1])

و به دیگر سخن: عصمت یک حالت راسخ در نفس معصوم و یا یک ملکه نفسانى است که مانند دیگر ملکات براى خود آثار ویژه اى دارد که هرگز از آن جدا نمى شود و مى توان آن را مانند «شجاعت» و «عفّت» و«سخاوت» دانست که هر کدام در نفس انسانى به صورت راسخ واستوار وجود دارد و خواهان آثار ویژه اى مى باشد.

انسانى که ذاتاً شجاع و دلیر، سخىّ و بخشنده، عفیف و پاکدامن باشد به شدت آثار مخالفت را از خود طرد کرده و اجازه نمى دهد که جبن و ترس، امساک و گرفتگى، کارهاى قبیح و زشت به زندگى او راه یابند.

جریان  «عصمت» نیز از این  مقوله  است، فرد معصوم در پرتو حالت کاملى از «تقوا» و «پاکدامنى»که در نفس و روان او راسخ و پا برجا مى باشد، به پایه اى مى رسد که پیوسته عصیان و تجرى و خلاف و خلافکارى را از محیط زندگى طرد کرده و ساحت خود را از گناه و لغزش پاک نگاه مى دارد و حالا انسان در سایه چه عاملى داراى چنین ملکه ى عالى از تقوا و خداترسى مى گردد و نفس او آنچنان شریف مى شود که نه تنها خلاف نمى کند، بلکه فکر آن را نیز نمى کند.

عصمت نسبى و مطلق

براى روشن شدن مطلب، یادآور مى شویم که : عصمت به صورت مطلق و گسترده، مربوط به گروه معدودى به نام انبیا و امامان است. ولى «عصمت نسبى» یعنى  مصونیت در برابر برخى از گناهان، اختصاص به آن گروه نداردو بسیارى از انسانهاى شریف را نیز در بر مى گیرد، این گروه از انسانها هر چند نسبت به تمام گناهان مصونیت ندارند ولى بدون شک نسبت به برخى از آنها داراى مصونیت بوده، نه تنها انجام نمى دهند، بلکه به فکر انجام آن نیز نمى باشند مثلاً گردش در خیابانها به صورت لخت مادر زاد از گناهان کبیره است که بسیارى از انسانهاى شریف نه تنها آن را انجام نمى دهند، بلکه به فکر انجام آن نیز نمى افتند.

گروه زیادى از افراد نسبت به گناهانى مانند: سرقت مسلحانه در نیمه شب یا قتل انسانهاى بى گناه یا انتحار و خودکشى، مصونیت دارند و داراى حالت درونى خاصى مى باشند که عوامل پیدایش این نوع گناهان در محیط ذهن آنها آنچنان محکوم و مورد تنفّر بوده که حتى به فکر آنها نیز نمى افتند.

با تصویر «عصمت نسبى» که در غالب افراد نسبت به برخى از گناهان وجود دارد، مى توان به ماهیت «عصمت مطلق» و گسترده نسبت به تمام گناهان، پى برد و آن را چنین توصیف کرد:یک نیروى باطنى و یک حالت نفسانى و یک نوع تقوا و پیراستگى درونى، آنان را از اندیشه گناه تا چه رسد انجام آن، باز مى دارد و اگر این حالت از آنان گرفته شود  بسان افراد عادى مى گردند که تنها عصمت نسبى دارند نه عصمت مطلق.

نتیجه ى علم به عواقب گناه

از نظر برخى از محقّقان «عصمت» نتیجه ى علم معصوم به عواقب گناه مى باشد، علم وشعور آنان به آثار گناهان به گونه اى است که هیچ گاه مغلوب قواى دیگر انسانى نشده و پیوسته برتمام قوا پیروز مى گردد.( [2])

علاّمه طباطبایى (رحمه الله)  مى گوید: مقصود از علم شکست ناپذیر، همان علم به لوازم گناه است، به طور مسلّم هر نوع علم به لوازم گناه، پدید آرنده مصونیت نیست، بلکه باید واقع نمایى علم به قدرى قوى و شدید باشد که آثار  گناه در نظر او مجسّم گردد و آنها را با دیده ى دل، موجود و محقق بیند در این موقع است که صدور گناه از وى به صورت یک محال عادى در مى آید.

این نظریه با آنچه که یادآور شدیم منافاتى ندارد و نظریه دوم زیربناى نظریه نخست است زیرا:

حالت خداترسى مطلق و به تعبیر دیگر: درجه عالى از تقوا بدون علم قطعى بر لوازم و تبعات عصیان و گناه، امکان پذیر نیست; زیرا فرد معصوم بر اثر آگاهى خلل ناپذیر، لوازم و تبعات گناه را آنچنان درک و لمس مى کند که او را در برابر گناه بیمه مى سازد، و او از همین جهان درجات بهشتیان و درکات دوزخیان و لهیب آتش جهنم را آنچنان حس مى کند که هر نوع پیدایش عامل گناه را در روح او محکوم مى سازد و در حقیقت او مصداق آیه: ( کَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ )( [3]) مى باشد و در سایه «علم یقین» از همین جهان دوزخ را مى بیند و دارنده ى یک چنین علم روشن و قاطع، هرگز گرد گناه نمى گردد، و از این جهت است که علاّمه طباطبایى عصمت را از مقوله ى علم قاطع معصوم دانسته است و یک چنین علم قاطع، آفریننده ى درجه والایى از تقوا است و در نتیجه هر دو نظریه، هماهنگى کامل با هم دارند.

عصمت معلول شناخت جمال و عظمت حق

در این جا نظریه ى سومى نیز وجود دارد که عصمت را معلول شناخت کامل فرد از مقام ربوبى مى داند و مى گوید: معصوم بر اثر بالا بودن مراتب شناخت او، آنچنان دلباخته جمال حق و کمال وى مى گردد که به خود اجازه نمى دهد گامى بر خلاف رضاى او بردارد،عشق و علاقه انسان به معبود و درک جمال وجلال او، و آگاهى از نعمت هاى بى پایان او در حق وى، آنچنان در روح انسان خضوع و فروتنى فراهم مى آورد که هرگز به فکر معصیت و گناه تا چه رسد به خود آن نمى افتد، و هر چه مرتبه شناخت بالا باشد به همان نسبت عصمت نیز والا خواهد بود و دارنده ى چنین عشق سوزان و پاکى به کمال مطلق،امام امیر المؤمنین (علیه السلام) است که مى فرماید:

«ما عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ نارِکَ وَلا طَمَعاً فِى جَنَّتِکَ بَلْوَجَدْتُکَ أَهْلاً لِلْعِبادَةِ».( [4])

«تو را از ترس آتشت و یا به امید بهشتت ستایش نکردم، بلکه تو را شایسته ى عبادت و پرستش یافتم».

بنابر این، خواه عصمت را معلول کمال نفسانى و روحى معصوم بدانیم یا آن را نتیجه ى علم شکست ناپذیر و یا اثر شناخت کامل و والاى معصوم بیندیشیم، در هر حال واقعیت عصمت بیرون از درون اولیاى الهى و ذات پاک و والاى آنان نیست، ولى از برخى از روایات استفاده مى شود که عامل عصمت یک امر خارجى به نام «روح القدس» است  که اولیا را از انجام گناه و ارتکاب خطا باز مى دارد.( [5])


[1]

. المیزان، ج2، ص 142، ط تهران.
[2] . المیزان، ج2، ص 82.
[3] . تکاثر/5ـ6.
[4] . عوالى اللئالى، ج1، ص 404.
[5] . منشور جاوید، ج5، ص 11ـ 14.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید سلیمی ( دوشنبه 91/1/21 :: ساعت 11:38 صبح )
»» آیا امام مهدی (ع) متولد شده است؟

تمامی علمای شیعه اتفاق دارند که آن حضرت در شب نیمه شعبان سال 255ق. و به قولی 256 از مادری به نام نرجس خاتون در سامرّا و در خانة امام حسن عسکری(ع) دیده به جهان گشود و در این مورد، روایات زیادی از پدر ارجمندش حضرت عسکری(ع) وارد شده که با نقل آنها سخن به درازا می‌کشد.

از آنجا که تولد حضرت مهدی(ع) زنگ خطری برای تمام نظام‌های فاسد آن روز بود، پیوسته عباسیان در صدد بودند که از تولد او جلوگیری کرده و در صورت تولد، به حیاتش خاتمه دهند. یکی از علل این که حضرت عسکری(ع) را در سامرّا تحت نظر گرفته بودند، این بود که از تولد فرزند او آگاه شوند.

تولد او مانند تولد موسی(ع) اعجاز آمیز بود. با مراقبت‌های پیاپی مأموران حکومت عباسی، خدا آخرین وصی خود را از نسل امام عسکری(ع) پیش از تولد و پس از آن، از گزند دشمنان محفوظ نگاه داشت. اسامی برخی از کسانی که در زمان تولد آن حضرت حضور داشته و یا آن حضرت را پس از تولد مشاهده نموده‌اند، از این قرار است:

حکیمه خاتون دختر امام محمد تقی و عمه امام حسن عسکری‘ است. او می‌گوید: روزی به خانه امام حسن(ع) مشرف شدم. می‌خواستم شبانگاه نیمه شعبان سال 255 به منزل بازگردم که امام حسن عسکری(ع) فرمود: عمه جان! امشب در خانه ما باش؛ زیرا ولی خدا و جانشین من در این شب متولد خواهد شد، پرسیدم از کدام یک از کنیزانت؟ فرمود: از سوسن.

من هر چه جستجو کردم اثری از بارداری در وی ندیدم، بعد از افطار با سوسن در یک اتاق خوابیدم، طولی نکشید که بیدار شدم، به فرمایش امام حسن(ع) می‌اندیشیدم. مشغول نماز شب شدم. سوسن هم از خواب برخاست و به نماز شب پرداخت. حتی نزدیک سپیده دم، باز هم اثری از وضع حمل نبود. نزدیک بود دربارة سخن امام(ع) به شک و تردید دچار شوم که صدای امام(ع) از اتاق دیگر آمد که فرمود: عمه جان! تردید نداشته باش، تولد فرزندم نزدیک شده است.

لحظاتی بعد ولیّ خدا پاک و پاکیزه به دنیا آمد، ... کودک را نزد امام بردم....[1]

به خاطر مراقبت‌های عباسیان، کمتر کسی موفق شد در حیات حضرت عسکری(ع) امام را از نزدیک ببیند، ولی در عین حال گروهی از افراد بسیار نزدیک و مورد اعتماد به زیارت آن حضرت در حیات والدش موفق شدند. اکنون به ذکر اسامی شمار اندکی از آنان می‌پردازیم:

1. ابوغانم خادم می‌گوید: فرزندی برای امام حسن(ع) متولد شد که او را «محمد» نامیدند. روز سوم آن کودک را به اصحابش نشان داد و فرمود: این فرزندم پس از من صاحب و امام شماست و این همان قائمی است که همه در انتظارش می‌باشند.[2]

2. حسن بن حسین بن علوی می‌گوید: در سامرّا خدمت امام عسکری(ع) رسیدم، تولد فرزندش راتبریک گفتم.[3]

3. حسن بن منذر می‌گوید: روزی حمزة بن ابی فتح نزد من آمد و گفت: بشارت باد که دیشب خدا به امام حسن(ع) فرزندی عطا کرد، لیکن دستور داد که امرش مخفی باشد. نامش را پرسیدم، گفت: نامش «محمد» است.[4]

4. احمد بن اسحاق می‌گوید: روزی خدمت امام حسن عسکری(ع) رسیدم. قصد داشتم از جانشینش سؤال کنم. آن جناب، خود سخن آغاز کرد و فرمود: ای احمد بن اسحاق! خداوند متعال از هنگامی که آدم(ع) را آفرید تا قیامت، زمین را هرگز از حجت خالی نگذاشته و نمی‌گذارد، به برکت وجود حجت خداست که بلا از زمین دفع می‌شود و باران نازل می‌گردد و زمین برکاتش را بیرون می‌دهد. عرض کردم: یا ابن رسول اللّه! بعد از شما، امام و جانشین شما کیست؟ آن جناب به درون خانه رفت و کودک سه ساله‌ای را با خود بیرون آورد که از زیبایی مانند ماه شب چهاردهم بود. او را بر دوش گرفته بود. فرمود: احمد! اگر تو نزد خدا و امامان گرامی نبودی، فرزندم را به تو نشان نمی‌دادم. بدان که این کودک هم‌نام وهم کنیة رسول خداست؛ همان کسی است که زمین را پر از عدل و داد می‌کند.[5]

اینها برخی از شخصیت‌های برجسته‌ شیعیان بودند که توفیق زیارت امام را در زمان حیات امام عسکری(ع) به دست آوردند، هر چند این توفیق منحصر به ایشان نبود و گروه بیشتری آن حضرت را در زمان زندگی پدرش در خانة وی ملاقات کردند.[6]

در پایان یادآور می‌شویم که گروهی از بزرگان اهل سنت به ولادت او تصریح کرده‌اند. در این مورد به کتاب منتخب الاثر، چاپ جدید، ص ‌71 تا ‌92 مراجعه شود. مؤلف این کتاب 68 نفر از اهل سنت را نام برده است که در کتاب‌های خود، به ولادت آن حضرت از حضرت عسکری(ع) تصریح نموده‌اند، علاقمندان می‌توانند به آن مراجعه فرمایند.

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1] .  غیبت، شیخ طوسی، ص 141.

[2] .  اثبات الهداة، ج6، ص 431.

[3] .  اثبات الهداة، ج6، ص 433.

[4] .  همان، ص 439.

[5] .  بحارالأنوار، ج52، ص 23.

[6] .  بحارالأنوار، ج52، ص 25 و 78 و 86; اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج6، ص 311 و 425 و ج7، ص 16; ینابیع الموده، باب 82.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید سلیمی ( دوشنبه 90/12/15 :: ساعت 10:57 عصر )
»» ضرورت تشکیل حکومت

    ضرورت وجود حکومت در زندگى اجتماعى بشر، آن چنان روشن است که نیازى به دلیل و برهان ندارد. حکومتى که آزادى هاى فردى را در چهارچوب مصالح اجتماعى حفظ کند و در پرورش استعدادها بکوشد، و مردم را به وظایف خود آشنا سازد و قوانین را اجرا  کند. از این جهت اندیشمندان بزرگ جهان، مانند افلاطون، ارسطو، ابن خلدون([1]) و برخى دیگر وجود دولت را یک پدیده اجتناب ناپذیر تلقى کرده اند.

در این میان «مارکس» وجود دولت را تا آن جا که اختلاف طبقاتى در میان است، ضرورى مى داند، ولى معتقد است که پس از گسترش «کمونیسم» در سرتاسر جهان، دولت باید از بین برود، وى تصور مى کند که مایه نزاع و اختلاف تنها اختلاف طبقاتى است و پس از محو آن، مایه نزاعى در کار نخواهد بود که وجود دولت را ایجاب کند.

ولى «مارکس» به جامعه انسانى تنها از یک زاویه نگریسته است و آن زاویه اختلاف طبقاتى است در حالى که جامعه انسانى زوایاى دیگرى نیز دارد، که اگر وى جامعه ها را از این زاویه ها نیز مورد مطالعه قرار مى داد حکم به انحلال دولت ها حتى پس از به اصطلاح او گسترش «کمونیسم» نمى داد، زیرا مایه نزاع و جدال تنها و تنها، اختلاف طبقاتى نیست که پس از محو آن، همه جهان بهشت برین گردد بلکه غرایز دیگر بشر مانند جاه طلبى ها و خودخواهى ها و...، کانون نزاع و سرچشمه جدال است. و از این جهت قدرتى لازم است که افراد را به وظایف قانونى خود آشنا کند، و متخلفان را مجازات نماید، و حق را به حق دار بسپارد، و نظم و انضباط جامعه را که زیربناى بقاى تمدن و مایه پیشرفت انسان در جهت هاى مادى و معنوى است، صیانت نماید.

خلاصه براى حفظ نظام اجتماعى و تمدن انسانى، و براى آشنا کردن افراد به حقوق و وظایف و رفع هر نوع اختلاف و نزاع در جامعه ، مرجع قوى، و نیرومندى لازم است که به این فریضه انسانى جامه عمل بپوشاند و زیربناى تمدن را که همان حفظ نظم در اجتماع است، صیانت کند.

حقیقت اسلام، یک رشته اصول و فروع است که از جانب خدا فرستاده شده است، و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) مأمور است که مردم را به آن دعوت کند، و در شرایط مناسب همه را پیاده نماید ولى چون اجراى یک رشته از احکام که حافظ نظم و انضباط در اجتماع است، بدون تشکیل حکومت امکان پذیر نیست، ـ  لذا ـ پیامبر به حکم عقل و خرد و به حکم ولایتى که خدا به وى داده بود، دست به تشکیل حکومت زد و نظام توحیدى را در قالب یک حکومت اسلامى پیاده کرد.

حکومت در  اسلام هدف نیست، بلکه وسیله است براى  اجراى احکام و قوانین و تأمین اهداف عالى آن که  بدون تأسیس سازمان سیاسى امکان پذیر نیست. از این جهت، پیامبر شخصاً دولت و حکومتى را پایه گذارى نمود.

خلاصه :اجراى حد بر سارق و زانى، رسیدگى به اختلافات مسلمانان در امور مالى و حقوقى، جلوگیرى از احتکار و گران فروشى، گردآورى زکات و مالیات هاى اسلامى، گسترش تعالیم اسلام، و رفع ده ها نیازمندى هاى دیگر جامعه اسلامى، بدون یک سرپرستى جامع و پیشرو و قاطع، و بدون یک زعامت و حکومت مورد پذیرش ملت، امکان پذیر نیست.

اکنون که مسلمانان وظیفه دارند که این احکام و تعالیم اسلامى را مو به مو اجرا کنند و از طرفى اجراى صحیح آنها، بدون تأسیس مرکزى که همه از آنجا الهام بگیرند، ممکن نیست، از این  روى مسلمانان باید در چهارچوب تعالیم اسلامى، داراى تشکیلات و سازمان سیاسى باشند که در هر زمان، پا به پاى نیازمندى ها پیش برود.

امیرمؤمنان(علیه السلام) در یکى از  سخنان خود به لزوم تشکیل حکومت اشاره مى کند و وجود حاکم جائر را بر هرج و مرج و زندگى جنگلى ترجیح مى دهد و یادآور مى شود که اصولاً حکومت، هدف نیست بلکه وسیله اى است براى یک زندگى آرام ، براى گردآورى مالیات، براى جهاد با دشمن، براى حفظ امنیت راه ها و اخذ حق مستضعف از قوى و نیرومند ، چنان که مى فرماید:

«إنّهُ لابُدَّ لِلنّاسِ مِنْ أَمِیرِ بَرّ  أو فاجِر، یَعْمَلُ فی إمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَیَسْتَمْتِعُ فِیها الکافِر، ویُبلِّغُ اللّهُ فِیها الأجل، ویُجْمَعُ بِهِ الفَیء وَیُقاتَلُ بِهِ العَدُوّ، وَتَأْمَنُ بِهِ السُّبلُ وَیُؤخَذُ بِهِ لِلضَّعیفِ مِنَ الْقَوىِّ حتّى یستریحَ برٌّ ویستراحَ من فاجر».([2])

«باید براى مردم امیر و رئیسى باشد، خواه نیکوکار و یا بدکار، تا مؤمن در حکومت او به کار خود مشغول گردد، و کافر بهره خود را ببرد. بر اثر برقرارى نظم و آرامش، خداوند هر فردى را به اجل خود برساند، به وسیله این حاکم مالیات جمع گردد، با دشمن نبرد شود، و راه ها ایمن گردد، و حق ناتوان از نیرومند گرفته شود، نیکوکاران در رفاه و از دست بدکاران در امان باشند».

با این بیان ، و با یک محاسبه و مطالعه اجتماعى،روشن مى شود لزوم تشکیل دولت، در نظر عقل و خرد، یک پدیده ضرورى و اجتناب ناپذیر اجتماعى است که از آن چاره و رهایى نیست.

پندار خلأ رهبرى و پیامدهاى زیانبار آن

در جنگ «احد» حساس ترین فراز تاریخ اسلام فرا رسید، دشمن به شایعه سازى پرداخت و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) را کشته اعلام کرد. در این لحظه که مسلمانان خود را بدون رهبر احساس کردند به فکر عقب گرد به دوران جاهلیت افتادند و به یکدیگر گفتند دیگر براى چه جنگ کنیم؟ پیامبر که کشته شد. در این هنگام آیه زیر در توبیخ این گروه فرود آمد:

(وَما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَمَنْ یَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللّه شَیْئاً وَسَیَجْزِى اللّهُ الشّاکِرینَ).([3])

«محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) جز پیام آورى بسان پیام آوران پیشین نیست ، آیا اگر بمیرد یا کشته شود، شما به عصر پیشین (جاهلیت) باز مى گردید؟ هر کس به دوران جاهلیت بازگردد به خدا ضررى نمى زند خداوند سپاسگزاران را پاداش مى دهد».

اگر شایعه کشته شدن پیامبر  با ظاهر شدن او در میان یاران خود تکذیب نشده بود چیزى نمى گذشت که نظام سپاه اسلام از هم گسسته مى شد. گروهى کشته مى شدند و گروهى پا به فرار مى گذاشتند.

آیا زعامتى که تا این حد اهمیت دارد، صحیح است که به دست فراموشى سپرده شود، و مسلمانان درباره آن اقدام نکنند؟

پیروى از شیوه پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم)

پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم)، هرگاه گروهى را براى جهاد در راه خدا اعزام مى کرد، براى آنان فرماندهى تعیین مى کرد، که همه باید از فرمان او پیروى کنند، حتى گاهى به تعیین یک فرمانده اکتفا نمى کرد، زیرا امکان داشت این فرمانده دچار سانحه یا کشته شود، از این جهت فرمانده دومى را معین مى فرمود که در صورت فقدان فرد اوّلى، زمام امور را به دست گیرد و گروه را رهبرى کند و گاه این جانشینى را تا سه مرحله افزایش مى داد.

این نشان مى دهد که هیچ جامعه کوچک و بزرگى بى نیاز از رهبر و حاکم نیست، زیرا جامعه اى که با روحیات واندیشه هاى مختلف، تشکیل شده هر فردى در آن تنها خواهان منافع خویش است. براى تعدیل این خواسته ها و این که همگان به صورت یکسان از حقوق خود استفاده کنند،چاره اى جز تشکیل دولت مقتدر، عادل و آگاه نیست.

قرآن دستور مى دهد که ما از پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم) پیروى کنیم، و او را الگوى زندگى خود قرار دهیم آنجا که مى فرماید:

(لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِى رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُو اللّهَ وَالْیَومَ الآخِرَ وَذَکَرَ اللّه کَثِیراً).

«پیامبر خدا([4])، براى آن گروه از شما که ایمان به خدا و روز دیگر دارند و خدا را بسیار یاد مى کنند، مقتدا و الگوى خوبى است».

اکنون که او پیشوا و الگوى همه مسلمانان است باید در موضوع تشکیل حکومت نیز از وى پیروى کرد.

همه مسلمانان پس از درگذشت پیامبر، ضرورت وجود امام و رهبر اسلامى را لمس مى کردند. گروهى مى خواستند مشکل تعیین رهبر را از  راه انتخاب و گزینش حل کنند، در حالى که گروه دیگر مى گفتند که پیامبر گرامى قبلاً، نیاز امت را با تعیین جانشین از جانب خدا برطرف کرده است، حتى یک نفر هم در میان آنان، منکر لزوم زعامت و سرپرستى نبود.

روى اهمیتى که تأثیر حکومت در اصلاح دین ودنیاى مردم دارد امام صادق(علیه السلام) در حدیث کوتاهى چنین بیان مى کند:

«لا یَسْتَغْنی أهلُ کُلِّ بَلَد مِنْ ثَلاثَة، یُفزعُ إلیهِم فى أمْرِ دُنیاهُمْ  وَآخِرَتُهُمْ فَإنْ عَدمُوا کانُوا هَمَجاً. فقیهٌ عالمٌ وَرعٌ، أمیرٌ خیرٌ مُطاعٌ، وَطَبیبٌ بَصیرٌ ثِقَةٌ».([5])

«هیچ جامعه اى در امور مادى و معنوى خویش از سه گروه بى نیاز نیست: 1. دانشمند آگاه و پرهیزگار، 2. فرمانرواى خیرخواه و متنفذ، 3. پزشک حاذق و مورد اعتماد».

امیرمؤمنان(علیه السلام) در یکى  از سخنان خود به این فریضه دینى تصریح مى کند و مى گوید:

هرگاه امام و پیشواى مسلمانان فوت کند، وظیفه آنان این است که پیش از انجام هر کارى براى خود پیشوایى عفیف و پرهیزگار، آشنا به قوانین قضاء و سنت پیامبر انتخاب کنند تا زمام کار آنان را به دست بگیرد و میان آنان داورى کند، حق ستمدیده را از ستمگر بازگیرد، مرزهاى اسلام را حفاظت کند، غنایم را گرد آورد، و حج و جمعه را به پا دارد، زکات را جمع کند.([6])

البته  سفارش امام، مربوط به دورانى است که از جانب خدا، پیشوا و زعیمى معین نشده باشد. در هر صورت بیان امام در مورد اهمیت وجود رهبر و زعیم (جهت تشکیل دولت) دلیلى روشن و آشکار است.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . مقدمه ابن خلدون، ص 41ـ 42.

[2] . نهج البلاغه، خطبه40.

[3] . آل عمران/144.

[4] . احزاب/21.

[5] . تحف العقول، صفحه 325.

[6] . والواجب فى حکم اللّه والإسلام على المسلمین بعد ما یموت امامهم أو یقتل ضالاً کان أو مهتدیاً، مظلوماً کان أو ظالماً، حلال الدم أو حرام الدم أن لا یعملوا عملاً ولا یحدثوا حدثاً، ولا یقدموا یداً ولا رجلاً ولا یبدؤوا بشىء قبل أن یختاروا لأنفسهم اماماً یجمع أمرهم، عفیفاً، عالماً، ورعاً عارفاً بالقضاء والسنة، یجمع أمرهم ویحکم بینهم ویأخذ للمظلوم من الظالم، ویحفظ أطرافهم ویجبى فیئهم ویقیم حجّهم وجمعتهم ویجبى صدقاتهم .(اصل سلیم بن قیس، متوفاى سال 90، ص 182).

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید سلیمی ( جمعه 90/11/21 :: ساعت 4:27 عصر )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بررسی صفات مورد اختلاف امام از نگاه امامیه و زیدیه
محبوبان اهی
ترک اولی از معصوم
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 3
>> بازدید دیروز: 4
>> مجموع بازدیدها: 118878
» درباره من

اندیشه برتر

» پیوندهای روزانه

آیه الله مکارم شیرازی [43]
آیه الله خامنه ای [46]
[آرشیو(2)]

» آرشیو مطالب
مهر 1388
آبان1388
آذر 1388
دی1388
بهمن1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 89
خرداد 89
مرداد 89
مهر 89
خرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
مرداد 91
مهر 91
بهمن 91
آذر 91

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
طراوت باران
خبر روز
.: شهر عشق :.
پیامنمای جامع
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
هدهد
دل شکسته
یکی هست تو قلبم....
عشق
علمدار بصیر
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
راه فضیلت
شاه تور
آتیه سازان اهواز
xXx عکسدونی xXx
بهار عشق
*(حرفهای نگفته)*
حرفهایی ازجنس بهشت
یاور 313
شقایق های آتش گرفته
اللهم عجل لولیک الفرج
انان که خاک را به نظر کیمیا کنند
مقاله های تربیتی
مناجات با عشق
دکتر علی حاجی ستوده
اسلام وتشیع
بیکرانه
حضور در دولت کریمه
حقیقت شیرین
اندیشه جوان
تینا
معماری

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان



























» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب