آیا مى توان نگرش فمینیستى را منطبق با دیدگاه اسلام و در یک راستا دانست؟
بى گمان ستم به زنان، یکى از سیاه ترین منظره هاى تمدن بشرى است، چه آن زمان که در قدیم، انسان بودن زن فراموش شده بود و چه امروز که زن بودن او به نام «آزادى» و «تساوى حقوق» او با مرد و در واقع، موقعیت طبیعى و فطرى و استعدادهاى ویژه زن و رسالت او به فراموشى سپرده شده است. از این رو، هرگونه تلاش در بهبود این روند، موجه و معقول مى نماید. اما این اصلاحات باید بر مبناى صحیح و استوار صورت گیرد و این همان نهضت سفید اسلامى زن است، نه نهضت سیاه و تیره اروپایى غرب (فمینیسم). باید براى احیاى مقام انسانى زن و حقوق وى به پاخاست، اما مبناى این نهضت آموزه هاى عالى اسلامى باشد و نه آموزه هاى انحرافى بر اساس هوا و هوس و دست دراز کردن به طرف دنیاى غرب.(1)
نحوه حمایت و دفاع از حقوق زن در نگرش اسلامى و جنبش فمینیستى غربى در انگیزه ها، مبانى نظرى و آموزه ها تفاوت جدى دارد و به همین دلیل، نهضتى که در اروپا براى احقاق حقوق پایمال شده زن صورت گرفت، و یک سلسله بدبختى ها را از زن گرفت، خود منشأ بسیارى از ستم ها، بیچارگى ها و بدبختى هاى دیگر زنان شد.
در نتیجه علیرغم حمایت جدى و غیرقابل انکار اسلام از شخصیت و جایگاه حقوقى و اجتماعى زنان، تعارض دیدگاه هاى اسلام و فمینیسم روشن است و به همین دلیل اصطلاح «فمینیسم اسلامى» از اساس نادرست است.
اما توضیح تفاوت ها و تعارض ها:
T }الف. به لحاظ انگیزه ها: {Tزن در اروپا تا قبل از قرن بیستم از نظر قانون و در مقام عمل فاقد حقوق انسانى بود، ناقص الخلقه بودن زن پیش از مشرق زمین، در میان مردم غرب مطرح بوده است. از زبان مذهب و کلیسا گفته اند: «زن باید از اینکه زن است، شرمسار باشد». «زن موجودى است با گیسوان بلند و عقل کوتاه». «زن آخرین موجود وحشى اى است که مرد او را اهلى کرده است» و یا «زن برزخ میان حیوان و انسان است». در قرون وسطا، زن را انسان کامل و تمام عیار نشناخته، و در نتیجه زن مجبور بوده تحت سرپرستى مرد زندگى کند، چه اینکه شایسته زندگى مستقل و آزاد نبود.(2)
با آنکه در اروپا از قرن هفدهم به بعد زمزمه هایى به نام «حقوق بشر» آغاز شد، و اعلامیه هاى گوناگونى از جمله اعلامیه 1688 انگلستان، 1776 آمریکا و 1789 فرانسه صادر شد، اما چون زن را فاقد هویت انسانى و یا حداقل جنس پست تر مى دانستند، مقصود از بشر تنها مردان بود. تنها براى اولین بار در قرن بیستم، مسئله «حقوق زن» در برابر مرد مطرح شد و دول اروپایى و آمریکایى تسلیم این امر شدند.(3) اما اسلام بزرگ ترین خدمت ها را به جنس زن انجام داد؛ نه تنها در سلب اختیار دارى مطلق پدران نسبت به دختران، بلکه اعطاى حریت، شخصیت و استقلال فکر به او خدمت کرد.(4)
از نظر اسلام هرگز در این مسئله تردیدى وجود ندارد که زن و مرد هم در اصل شرافت و هویت انسانى و هم در برخوردارى از حقوق انسانى برابرند. نه اسلام دین مردان است و نه زن در نگرش اسلامى انسان ناقص است. ریشه تفاوت هاى حقوقى زن و مرد در اسلام توجه به ساختار وجودى هر یک از زن و مرد و هدف آفرینش است، نه نتیجه نگاه تحقیرآمیز جاهلیت عرب و غرب به زن.(5)
در نگرش اسلامى زنان را از جنس مردان و از سرشتى نظیر سرشت مردان آفریده ایم.(6) قرآن در طرح داستان آدم و حوا، براى مبارزه با اندیشه رایج آن عصر که جنس زن را عامل گناه و وسوسه معرفى مى کرد، مى گوید: شیطان هر دو آنها را وسوسه کرد و فریفت.(7) طى مقامات معنوى و رسیدن به اجر اخروى و قرب الهى به جنسیت مربوط نیست، به ایمان و عمل صالح مربوط است، خواه از طرف زن باشد و یا از طرف مرد.(8) اسلام با افکار خرافىِ پلید شمردن زنان، مبارزه کرد و دوست داشتن زن را جزء اخلاق انبیا معرفى نمود. علت غایى آفرینش، انسان است، و مسئله جنسیت مطرح نیست، بلکه هر یک از زن و مرد براى یکدیگر آفریده شده اند.(9) در اندیشه اسلامى وجود زن براى مرد، خیر و مایه آرامش دل است،(10) نه آنکه مایه بدبختى و گرفتارى او باشد. همان طور که نسل بشر، از مرد و زن است و نباید سهم زن را در تولید فرزند ناچیز پنداشت.(11)
شتاب زدگى جنبش هاى فمینیستى، منجر به برخورد احساساتى شد؛ چون دیر به این فکر افتاده اند، احساسات مهلت نداد که حقایق علمى و فلسفى راهنما قرار گیرد. این مضحک است که در بررسى حقوق انسانى زن، به جاى بررسى علمى و فلسفى، به آراء پسران و دختران جوان و انتخابات و افکار عمومى مراجعه کنیم.
T}ب. به لحاظ مبانى نادرست فلسفى: {Tچون این نهضت دنباله سایر نهضت هاى اجتماعى غرب بود که از قرن هفدهم تا قرن حاضر شکل گرفت، محور اصلى آن دو چیز بود: «آزادى» و «تساوى». پیشگامان این نهضت با این استدلال که زن با مرد در انسانیت شریک است و یک انسان تمام عیار است، پس باید در تمام حقوق و تکالیف نیز مانند مرد و برابر با او باشد، مدعى شدند که بدون تأمین آزادى زن و تساوى حقوق او با مرد سخن از حقوق بشر بى معناست و همه مشکلات خانوادگى نیز ناشى از همین دو امر است.
در این نهضت توجه نشد که تساوى و آزادى، براى احقاق حقوق زن، دو شرط لازم اند، اما کافى نیستند. زن از آن جهت که انسان است، مثل هر انسان دیگر آزاد آفریده شده و باید از حقوق انسانى برابر بهره مند باشد، اما زن انسانى است با صفاتى غیر از صفات مرد. زن و مرد در انسانیت برابرند، ولى دوگونه انسان اند با دو گونه خصلت ها و روان شناسى ها. این اختلاف و دوگونگى در متن آفرینش بشر و هدفمند بوده است و بى توجهى به آن عوارض نامطلوبى به بار مى آورد.
T}ج. به لحاظ آموزه ها: {Tدر جنبش فمینیستى عمداً یا سهواً «برابرى» با «تشابه» و «همانندى» یکى شمرده شد و در نتیجه، بدون توجه به تفاوت هاى زن و مرد در ساختار وجودى، براى مساوى کردن حقوق زن و مرد، سعى کردند حقوق زن را مشابه و همشکل حقوق مرد قرار دهند، و بدین سان، «انسان» بودن زن، موجب فراموشى «زن» بودن وى گردید. بدبختى هاى قدیم غالباً معلول این جهت بود که انسان بودن زن به فراموشى سپرده شده بود و بدبختى هاى جدید از آن است که زن بودن زن و جایگاه طبیعى و فطرى او، استعدادهاى ویژه و نیازهاى غریزى و رسالت وى به فراموشى سپرده شد.(12)
به گفته استاد شهید آیه اللَّه مطهرى: «قرآن کریم، احیاء کننده حقوق زن است. مخالفان تا این اندازه اعتراف دارند که قرآن در عصر نزولش گام هاى بلندى به سود زن و حقوق انسانى او برداشت. ولى هرگز قرآن بدین منظور، زن بودن زن و مرد بودن مرد را به فراموشى نسپرده است، بلکه با برقرارى ارتباط بین تکوین و تشریع، زن و مرد را همان گونه که در طبیعت هست تربیت کرده است. اسلام به زن شخصیت، استقلال فکر و عمل داد و حقوق طبیعى او را به رسمیت شناخت.
اما نهضت اسلامى زن، با جریانات فمینیستى غرب دو تفاوت اساسى دارد: نخست آنکه در ناحیه روان شناسى زن و مرد و توجه به اختلافات روحى و روانى آنان اعجاز کرده است؛ دوم آنکه ضمن آشنا کردن زنان به حقوق انسانى شان و حمایت از آن، هرگز آنان را به تمرد و عصیان و طغیان و بدبینى نسبت به جنس مرد وادار نکرد. احترام پدران را نزد دختران و احترام شوهران را نزد زنان از میان نبرد، اساس خانواده ها را متزلزل نکرد، زنان را به شوهردارى و مادرى و تربیت فرزندان بدبین نکرد و زنان را وسیله اى براى استفاده سیاسى یا اقتصادى و شهوت رانى مردان قرار نداد».(13)
ایشان مى فرمایند: «من هرگز ادعا نمى کنم حقوقى که عملاً در اجتماع به ظاهر اسلامى ما نصیب زن مى شود مساوى با حقوق مردان است. بارها گفته ام که لازم است به وضع زن امروز رسیدگى کامل شود و حقوق فراوانى که اسلام به زن اعطا کرده و در طول تاریخ متروک شده به او باز پس داده شود، اما نه با تقلید کورکورانه از روش نادرست مردم و فرهنگ غرب که هزاران بدبختى براى آنان به وجود آورده است».(14)
پی نوشت ها
1) مرتضى مطهرى؛ مجموعه آثار. ج 19، ص 27-37، 45-46، 89-90.
2) همان؛ ص 137 و 174 و 173 و 31.
3) همان؛ ص 137 و 144 تا 142.
4) همان؛ ص 89.
5) همان؛ ص 138 و 136.
6) نساء، آیه 1؛ نحل، آیه 72؛ روم، آیه 21؛ اعراف، آیه 189؛ زمر آیه 6؛ شورى، آیه 211.
7) اعراف، آیات 20 تا 22. «فوسوس لهما شیطان... و قاسمها إنّى لکما من النّاصحین... فدلّیهما بغرور...».
8) نحل، آیه 97؛ غافر، آیه 40، نساء، آیه 12.
9) بقره، آیه 187.
10) سوره روم، آیه 21.
11) مرتضى مطهرى؛ مجموعه آثار. ج 19، ص 131.
12) همان؛ ص 34 26 و ص 130 128 و ص 136.
13) همان؛ ص 37، 89 تا 94.
14) همان؛ ص 137 و 90.
معناى لغوى ارتداد
در «لسان العرب» آمده است:
«ارتداد، به معناى رجوع و بازگشت است و «مرتد» از همین ریشه است،استردادِ چیزى، به معناى درخواستِ بازگرداندن آن چیز است».([1])شبیه همین تعریف در کتاب «الصحاح» آمده است.([2])
کتاب مفردات راغب نیز لغت ارتداد را در فرهنگ قرآن بدین گونه تعریف کرده است:
«ارتداد و ردّه، به معناى بازگشت از راه پیموده شده است، با این تفاوت که واژه ى ردّه در خصوص کفر به کار مى رود و لغت ارتداد، در مورد کفر و غیر آن استعمال مى گردد. در آیات (إِنَّ الَّذین ارتدّوا على أَدبارهم)و (یا أَیُّها الّذین آمنوا مَنْ یَرْتَدّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِه)ارتداد به معناى بازگشت از اسلام به کفر است».([3])
پس به طور اختصار، ارتـداد به معناى بازگشت و رجوع مى باشد.
معناى اصطلاحى ارتداد
در اصطلاح فقها و متکلمان اسلامى، ارتداد به معناى روى گردانى فرد مسلمان از دین اسلام و پذیرش دینى دیگر است. بنابه تعریف امام خمینیرحمه اللّه : «مرتد کسى است که از اسلام خارج شود و کفر را برگزیند».([4])
و بنا به تعریف ابن قدامه از فقهاى اهل سنت:«مرتد کسى است که از دین اسلام به کفر باز گردد».([5])
ارتداد در قرآن
در قرآن کریم در موارد متعددى، از مرتدان سخن به میان آمده و به آنها وعده ى عذابى سخت و جانکاه داده شده است:
(لا یَزالون یقاتلونکم حتّى یرّدوکم عن دینکم إِن استطاعوا و من یرتدِد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فأُولئک حَبطت أَعمالهم فى الدنیا و الآخرة و أُولئک أَصحاب النّار هم فیها خالدون).([6])
«و مشرکان پیوسته با شما مى جنگند، اگر بتوانند شما را از آیینتان برگردانند ولى کسى که از آیینش برگردد و در حال کفر بمیرد تمام اعمال نیک ]گذشته ى [او در دنیا و آخرت بر باد مى رود و آنان اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود».(مَن کفر باللّه من بعد إِیمانه إِلاّ من أُکره و قلبه مطمئن بالإِیمان و لکن من شرح بالکفر صدراً فعلیهم غضب من اللّه و لهم عذاب عظیم).([7])
«کسانى که بعد از ایمان کافر شوند ـ بجز آنها که تحت فشار واقع شده اند در حالى که قلبشان آرام و با ایمان است ـ آرى، آنها که سینه ى خود را براى پذیرش کفر گشوده اند، غضب خدا بر آنها است و عذاب عظیمى در انتظارشان!».
در این آیات و آیات مشابه([8])، مرتدان به عنوان افرادى مغضوب الهى، گرفتار عذاب شدید و اعمالْ بر باد رفته معرّفى گردیده اند.
در مورد کیفر دنیوى مرتد گرچه در قرآن سخنى به میان نیامده است، امّا در سخنان رسول گرامى اسلام صلَّى اللّه علیه و آله و سلَّم و ائمه معصومینعلیهم السَّلام ، که کلام آنان به عنوان تفسیر و تبیین آیات الهى محسوب مى شوند، کیفر دنیوى مرتد بیان شده است.
اقسام مرتد
فقهاى شیعه مرتدان را به دو گروه ملّى و فطرى تقسیم کرده اند. مرتد فطرى کسى است که از پدر و مادر مسلمان ـ هر دو یا یکى از آنان ـ به دنیا آمده باشد و پس از بلوغ و پذیرش اسلام، از اسلام برگردد. مرتد ملّى به کسى گفته مى شود که والدین او هر دو غیر مسلمان باشند و پس از بلوغ پذیراى اسلام شود و سپس از اسلام برگردد.
حکم مرتد در فقه شیعه
در مورد حکم مرتد، فقهاى شیعه بین مرد و زن مرتد تفاوت قایل اند. زن مرتد ـفطرى یا ملّى ـ در صورت توبه کردن، توبه ى او پذیرفته است و احکام ارتداد از او برداشته مى شود، و در صورت توبه نکردن، زندانى و تعزیر مى شود.امّا حکم مرد مرتد فطرى با مرتد ملّى متفاوت است. رأى مشهور فقها آن است که توبه ى مرتد فطرى پذیرفته نیست وحکم او اعدام است، امّا مرتد ملّى مى تواند توبه کند و از ارتداد دست بردارد، و در غیر این صورت، حکم او اعدام خواهد بود.
قابل ذکر است که توبه اى که در این مباحث مطرح است، توبه ظاهرى و فقهى است که در مقابل حاکم شرع انجام مى گیرد و چه بسا فرد توبه کننده، واقعاً وباطناً دست از ارتداد خود نکشیده باشد. امّا توبه ى واقعى و باطنى که فرد در نهاد خود از کرده ى خویش پشیمان شود و به آغوش اسلام برگردد، قطعاً و بدون تردید نزد خداوند پذیرفته است و عذاب اخروى را از او باز مى دارد، هر چند در مورد مرتد فطرى، مانع از کیفر دنیوى او نمى شود.توبه ى ظاهرى در مقابل دادگاه شرعى و بازدارنده ى از کیفر دنیایى است، امّا توبه ى واقعى و باطنى، در مقابل خداوند و بازدارنده ى از عقوبت اخروى است.
حکم مرتد در فقه اهل سنت
اکثر فقهاى اهل سنت، بى آن که تفاوتى بین زن و مرد و مرتد فطرى و ملى قایل باشند، توبه ى مرتد را مقبول و مانع از اجراى کیفر مى دانند و در غیر این صورت، کیفر قتل را سزاوار او مى شمارند. ابوحنیفه، شافعى، مالک و اکثر فقهاى اهل سنت بر این نظرند. ابن قدامه از فقهاى برجسته اهل سنت مى نویسد:
«مرتد کشته نمى شود مگر در صورت توبه نکردن... این نظر اکثر اهل علم]فقهاى اهل سنّتقدَّس سرَّه است».([9])
حال که با معناى لغوى و اصطلاحى ارتداد، کاربرد این واژه در قرآن، اقسام مرتدان و حکم آنها در فقه شیعه و اهل سنت آشنا شدیم، نوبت به آن مى رسد که از ماهیت ارتداد و شرایط مرتد شدن آگاه شویم.
مطلب آینده به همین منظور سامان یافته است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . «الارتداد: الرجوع ومنه المرتد واسترده الشیء سأله أن یرده علیه».
لسان العرب، ابن منظور:3/174.
[2] . الصحاح، جوهرى:2/473.
[3] . «الارتداد و الردّة، الرجوع فی الطریق الذی جاء منه، لکن الردة تختصّ بالکفر والارتداد یستعمل فیه وفى غیره، قال: (إِنّ الَّذین ارتدّوا على أَدبارهم) وقال: (یا أَیُّها الّذین آمنوا مَنْ یَرْتَدّ مِنْکُمْ عَنْ دِینهِ) وهو الرجوع من الإسلام إلى الکفر». مفردات غریب القرآن، راغب اصفهانى، ص 192.
[4] . «المرتدّ هو من خرج عن الإسلام واختار الکفر». تحریر الوسیله:2/366.
[5] . «المرتدّ هو الراجع عن دین الإسلام إلى الکفر». مغنى ابن قدامه:10/74.
[6] . بقره/217.
[7] . نحل/106.
[8] . آل عمران/86 و87 و100و149; بقره/109.
[9] . «انّه ]مرتد[ لا یُقتل حتّى یُستتاب... هذا قول أکثر أهل العلم».
مغنى، ابن قدامه:10/76.